منظور از شستشوی مغزی چیست و چه تاریخچه ای دارد؟ معرفی کتاب شستشوی مغزی نوشته کاتلین تیلور
به گزارش مجله گیتی رو، شستشوی مغزی ترکیب پیچیده و پرسوء تفاهمی از علم، سیاست و تخیل مطلق است. شستشوی مغزی رؤیای کنترل باور ها و رفتار دیگران است، آن چنان مؤثر که افراد احساس نکنند فریب خورده اند - گویی باور های تحمیل شده همان اعتقادات خودشان بوده است. این کابوس قدرتمند مدام به نخستین و قوی ترین تمایل بشر ضربه می زند، اینکه ما عاملانی هستیم که بر زندگی مان کنترل داریم و نه پیاده نظام شطرنج راهبرد دیگری.
ما هنگامی که احساس می کنیم کنترلمان بر ذهنمان کامل نیست، مضطرب می شویم و در مقابل لحظاتی را در زندگی مان داریم که آرزو می کنیم کاش می توانستیم کاری کنیم که دیگران نیز مانند ما فکر نمایند.
اصطلاح شستشوی مغزی در بوته جنگ کره به دنیا آمد. این بحران در 1950 شروع شد، زمانی که کره شمالی که تحت حمایت رژیم چین کمونیست وقت بود، به کره جنوبی حمله کرد، جایی که بعد ها سازمان ملل در همان اوایل تأسیس اش یک نیروی چندملیتی به آنجا فرستاد.
ایالات متحده، شرکت نماینده عمده این کوشش مشترک، به زودی متوجه شد که اتفاق عجیبی برای سربازان آمریکایی می افتاد که توسط نیرو های دشمن به اسارت گرفته می شدند. بعضی از آن هایی که سر از زندان های کمپ های جنگی در می آوردند، به وضوح، تبدیل به کمونیست هایی شده بودند که آماده بودند تا کشور زادگاه تولدشان را محکوم نموده و آواز و تمجید شیوه مائوئیستی زندگی را سر بدهند.
البته، پدیده زندانیانی که مجبور بودند تا حمد و ثنای دستگیر نماینده هایشان را سر بدهند تازگی نداشت؛ اما بعضی از این سربازان حتی پس از ر هایی از چنگال کمونیست ها به بدعهدی و ناسپاسی- و احساسات پرشور- حیرت آورشان ادامه دادند. ایالات متحده که دیگر از این رفتار آن ها عصبانی شده بود و از طرفی نیز نگران تأثیرات بالقوه چنین رفتار هایی روی روحیهی سایر سربازان بود، دست به آنالیز چیزی زد که مأمور سی. آی. ای. ادوارد هانتر در 1950 آن را در مقابل عموم شستشوی مغزی نام نهاده بود. عکس: صحنه ای از فیلم کاندیداری منچوری که همین داستان شستشوی مغزی در جریان جنگ کره، دست مایه آن است.
هانتر خود واکنش های منفی اش را در توصیف یکی از قربانیان این پدیده جدید عجیب به وضوح توصیف می نماید:
افرادی که وی با آن ها مصاحبه کرد نه تنها از چیزی که او می گفت […] بلکه از شیوه نامعمول بیان او نیز گیج و وحشت زده شده بودند. گفتار او گویی روی لوح فشرده شده بود که باید از ابتدا تا به سرانجام پخش می شد، بدون هرگونه تغییر و توقفی. گویی تحت یک اجبار غیر طبیعی و مرموز بود تا رشته کلامش را ادامه بدهد، از همان ابتدا تا سرانجام، حتی زمانی که احمقانه به نظر آمده بود. برای مثال، او می گفت که به هیچ وجه تحت فشار نبوده است، حتی پس از آنکه یک نفر دقیقا همان زمان اشاره نموده بود که او دربند دیده شده بود. او […] دیگر قادر به استفاده از اراده آزاد یا وفق دادن خودش با موقعیتی نبود که در خصوص آن دستوری دریافت ننموده بود، مجبور بود ادامه بدهد، گویی که تنها توسط غرایزش کنترل می شد. این دستورالعمل حزب بود که تا اعماق ذهن او گسترش یافته بود، یک جزء سرگشتگی یا مسحور شدگی در آن بود. احساس چندش آوری به من می داد. (هانتر، شستشوی مغزی، صص. 15-14)
آن جنگ، نظیر تمام شرایط های بحرانی دیگر، می توانست بلای عجیبی بر سر انسان هایی بیاورد که قرن ها بود شناخته شده بودند.
ویلیام شکسپیر نیز به جنون جنگ اشاره می نماید، در انجیل نیز از آن سخن به میان آمده است. همین اواخر، کتاب ویلیام سارجنت تحت عنوان نبردی برای ذهن (1957) کار او را در مقام خبرنگاران و روانکاو با کهنه سرباز های جنگ جهانی دوم بازگویی می نمایند. بسیاری از این مردان از چیزی رنج می بردند که سابق شوک پوسته یا استرس نبرد نامیده می شد و امروزه از آن با عنوان اختلال استرس پس از سانحه نام می برند.
سارجنت به تغییرات جالب توجهی در شخصیت، نوسانات مهارناشدنی در خلق و خو و رفتار، افزایش هشداردهنده تلفیق پذیری و فقدان خویشتن داری در سربازان و قربانیانی اشاره می نماید که متأثر از تجربیات آسیب زای روانی بودند. پیداست که فشار های جنگ می توانست تأثیر هولناکی بر مغز انسان ها داشته باشد.
اما شستشوی مغزی چیزی بیش از اختلالات یا پریشانی های روانی است. چنین شرایط هایی را می توان به عنوان بخشی از فرایند شستشوی مغزی بازکاوی کرد، اما همه آن ها تنها یک گام کوچک در راستا واداشتن قربانی به تسلیم در مقابل تبلیغات شستشو دهنده های مغزی است. کتاب های ادوارد هانتر، شستشوی مغزی در چین سرخ و شستشوی مغزی که خود نمونه های بی نظیری از تبلیغات هستند، بر روی بداندیشی و نفرت تعمدی و مادی گرایانه دشمن کمونیست تأکید می نمایند.
شستشوی مغزی در قالب اصطلاحات کاملا منفی به عنوان نوعی تجاوز ذهنی توصیف می شود. از طرف مهاجمی بر او تحمیل می شود که قصدش تخریب باور و ایمان قربانی به اعتقادات مسابق است تا ضمیر او را به اندازه ای پاک کند که پذیرای باور های جدید باشد.
طبق گفته هانتر، خود این اصطلاح ترجمه ای از مفهوم چینی ژی -نائو یا سی ۔ تائو است.
اما مفهوم سی نائو، یعنی شستشوی قلب یا تطهیر ذهن که در مراقبه استفاده می شود، بسیار قدیمی تر از کمونیسم است.
هانتر مدعی آن است که این موضوع به عصر منگ کو برمی شود که در غرب بنام منشیوس شناخته می شود.
در زبان انگلیسی، این سنت به خوبی توسط شاعر قرن هفدهمی لوسی هاچینسون نشان داده شده است، او بسیار بعدتر از منشیوس اما تقریبا سه قرن قبل از ادوارد هانتر می نوشت. این زن مسیحی پرهیزکار، اثر لوکرتیوس فیلسوف را ترجمه نموده بود و آن را به شکل کفرآمیزی ضد خداوند یافته بود و می نویسد که به نظر او ضروری است که وسیله ای برای شناسایی سرچشمه حقیقت داشته باشم تا تمام دریافت های زشت شیطانی را بشویم و ذهن خود را به پادزهری بر علیه تمام سموم هوش و خود مجهز کنم که در آن ها غوطه ور شده ام.
بسیاری از پیروان رئیس مائو روش های باز آموزی یا اصلاحات اندیشه خود را در پرتو خوشایند مشابهی مشاهده می کردند و هدف آن ها گویی سم زدایی از اندیشمندان امپریالیستی و مرتجع بود.
تولد اصطلاح شستشوی مغزی پژواک احتیاج به نام گذاری چیز هایی بود که به عنوان خطرات جدید ترسناک پنداشته می شدند. این احتیاج با محاکمه های نمایشی شوروی در سال های 1930 به طرز فزاینده ای مبرم شد، دادرسی هایی که در آن ها رهبران از اعتبار افتاده سابق حزب کمونیست تمام قد ایستادند و به طور علنی تمام کار ها، سیاست ها و نظام های اعتقادی خود را با صداقت آشکارا توجیه ناپذیری تقبیح کردند.
شستشوی مغزی فرایندی تحت کنترل دولت بود که توسط رژیم توتالیتر و برعلیه مخالفان، حال شهروند باشند یا خارجی، به اجرا در می آمد. به هر حال، چنین اصطلاحی بیش از آن مفید بود که بخواهد در همان قلمروی سیاسی اولیه اش باقی بماند و شستشوی مغزی به عنوان یک اصطلاح سوء استفاده به زودی در خصوص گروه های کوچکتر و حتی افراد نیز بکار رفت.
اما آیا شستشوی مغزی به راستی وجود دارد، یا یک تصور ذهنی توتالیتر است، با خیال پردازی های یک ژورنالیست آمریکایی است تا مخاطره یک فرهنگ بیگانه را توصیف کند؟
بدون شک این اصطلاح امروزه اغلب در بدنام کردن تصادفی به معنی هرگونه کوششی برای تأثیرگذاری بر اذهان دیگران استفاده می شود. تبلیغات و رسانه ها، آموزش، مذهب و حرفه های سلامت روان همه و همه، همان طور که خواهیم دید، متهم به شستشوی مغزی شده اند.
در پارانویای تب دار ضد کمونیستی آمریکای سال های 1950، شستشوی مغزی همه چیز بود جز یک مفهوم تصادفی. در عوض، آن نوعی وحشت بود- ترس از دست دادن کنترل، اراده آزاد و حتی هویت.
در نگارش کتاب شستشوی مغزی، کاتلین تیلور، در مقام یک عصب شناس و فیزیولوژیست دانشگاه آکسفورد، از نثر بسیار محکم و گیرایی بهره برده است. او روایت های واقعی را در ابتدای بخش های مختلف اثر آورده است که به نوبه خود به تجربه ادبیات پژوهشی اثر افزوده اند. او از ایمان به اعتقادات و باور ها و چگونگی شکل گیری آن ها گفته است، از اینکه حتی بدون آنکه خودمان بدانیم همه آن ها قابل تغییر هستند. دقیقا با توجه به فناوری و پیشرفت های علمی، این ها همه موارد مهمی هستند که پیامد های گسترده ای را به دنبال دارند.
کاتلین تیلور برای اولین بار دنیای علوم اعصاب و روانشناسی اجتماعی را گرد هم آورده است. وی با همان نشر علمی و در عین حال قابل فهم خود مسائل اخلاقی مربوط به انجام آزمایش های مورد احتیاج بر روی انسان، محدودیت های مدل های حیوانی و پیامد های ترسناک چنین تحقیقاتی را آنالیز می نماید. وی همچنین تاریخچه کنترل تفکر را کاوش می نماید و نشان می دهد که کنترل و دستکاری فکر و اندیشه چگونه در اطراف ما از بازاریابی و تبلیغات و تلویزیون گرفته تا سیاست و آموزش ادامه دارد.
کتاب ما را تشویق می نماید که قبل از هرگونه اقدامی فکر کنیم، ذهن آزاد داشته باشیم، اما آنقدر هم پذیرا نباشیم که مشتاقانه در مفهومی که به ما گفته می شود را به عنوان ایده ای عالی بپذیریم.
دکتر کاتلین تیلور در دانشگاه آکسفورد فیزیولوژی و فلسفه را تحصیل کرد. او پس از تحقیق کارشناسی ارشد خود در دانشگاه استرلینگ، که در زمینه شیمی مغز کار می کرد، به دانشگاه آکسفورد بازگشت و به تحصیل در مقطع دکتری فلسفه در علوم اعصاب بینایی و فوق دکترا در زمینه علوم اعصاب شناختی پرداخت. او در سال 2002 در دو مسابقه نویسندگی که توسط مکمل آموزش عالی تایمز برگزار گردید، برنده جایزه شد، یکی برای علوم و دیگری بخاطر نوشتن مقاله در حوزه علوم انسانی علوم اجتماعی. وی در زمینه های مختلفی، از آگاهی گرفته تا قساوت، به نوشتن پرداخته است و از جمله چندین کتاب منتشر شده وی توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد می توان به شستشوی مغزی (2004)، ظلم (2009)، فزونی مغز (2012) و مغز شنماینده (2016) اشاره نمود.
این کتاب ترجمه ای از ویرایش دوم این اثر است که نویسنده آن را در سال 2017 به نگارش در آورد و شامل مقدمه جدید اوست که بر روی کاربرد های امروزی شستشوی مغزی، از جمله توسط داعش، تأمل می نماید.
انتشارات دانشگاه آکسفورد این کتاب را منتشر نموده است و این اثر یکی از کتاب های خواندنی برجسته مجموعه علوم کلاسیک آکسفورد است. مجموعه ای با هدف نگارش در خصوص علوم مدرن که ایده های عظیم را تبلور می دهد و طرز تفکر ما را شکل می دهد.
کتاب شستشوی مغزی - دانش کنترل تفکر
نشر گل آذین
کاتلین تیلور
ترجمه سعید صدرالاشرافی
عنوان اصلی: Brainwashing: The Science of Thought Control
Kathleen Taylor
منبع: یک پزشک